قابل توجه کاربران محترم:http://gharaati.ir/show.php?page=darsha&id=1648
برنامه درسهایی از قرآن، پس از ضبط پیاده می شود و به جهت حفظ امانت، متن کامل آن در سایت قرار می گیرد، اما همواره بخش هایی از برنامه به جهت محدودیت زمان و رعایت حال مخاطبان، از تلویزیون پخش نمی گردد، آنچه به عنوان برنامه ی درسهایی از قرآن قابل استناد است، آن چیزی است که از تلویزیون پخش می گردد و در فایل صوتی برنامه قابل دسترسی می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم «الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. »
بحثی که هفتهی گذشته مطرح شد به مناسبت تولد امام کاظم(ع) بود و حدیثی را تفسیر کردیم. گفتیم امام کاظم(ع) میفرماید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ»(کنزالفوائد، ج1، ص219) علمی که برای همهی علمها(علم مادر) است. اسم این را علم مادر میگذاریم. علمی که همهی علمها را بصورت علم مفید در اختیار انسان و خدا قرار میدهد. علمی که به همه علمها رنگ و هدف و جهت میدهد. این است که: «أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ» یک نگاهی دریک دقیقه به ترجمهی حدیث میکنیم. بعد جملهی آخر را شرح میدهیم. زیرا سه جملهی اول را درجلسه گذشته شرح کردیم. امام کاظم(ع) میفرماید: علم مردم را در چهار چیز یافتم. «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ» علم مردم را زیر و رو کردیم. اطلاعات و دانستنیها را بررسی کردیم، دیدیم خلاصه علم این است «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» خدایت را بشناسی و بدانی او خدای تو و تو بنده او هستی و تو در پیشگاه او و در محضر او هستی و فردا در دادگاه او خواهی بود و هر لحظه زیر نظر او هستی. این را بدان و هر کار میخواهی بکن. یعنی بدانی که خدا برای تو چه کرده است. نبودی، او تو را بود کرد. نداشتی، به تو هر چه نداشتی داد، جهل تو را علم کرد. ترس تو را امن کرد. گرسنگی تو را به سیری تبدیل کرد. تشنگی تو را به سیرابی تبدیل کرد. ذلت تو را به عزت تبدیل کرد. استعدادها به تو داد. ابرو باد و مه و خورشید و فلک را برای تو درست کرد «سَخَّرَ لَکُمُ»، «خَلَقَ لَکُمْ»، «مَتاعاً لَکُمْ» همه چیز برای تو است. پس باید بدانی برای تو چه کرده است. سوم بدانی که از تو چه میخواهد، علت اینکه خدا ابر و باد و مه و خورشید و فلک را برای تو درست کرد، چیست؟ این درست نشد برای اینکه انسان یک زندگی دو سه روزه داشته باشد. هدف را گم نکنی، بدانی «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ» بدان خدا از تو چه خواسته است. خدا از ما چه خواسته است؟ خداوند سه چهار چیز از ما خواسته است. الف) اینکه ما رشد پیدا کنیم. قرآن میفرماید: خواسته است که روز به روز رشد کنیم. «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) مرگ و حیات را خداوندآفرید تا شما را آزمایش کند. «لِیَبْلُوَکُمْ» ما را آفرید تا آزمایش کند و استعدادهای درونی در ما شکوفا شود. رشد انسان هم همین است که بالقوهاش به بالفعل تبدیل شود. استعدادهایش ظهور پیدا کند و از امکانات بهره گیری کند. ب) خلق کرده است ما را برای اینکه زمین را آباد کنیم «وأَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها»(هود/61) خدا شما را از زمین آفرید «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها» خدا شما را از زمین انشاء کرد. شما را خدا از زمین بوجود آورد و خلق کرد و از شما خواست که زمین را عمران کنید. استعمار کنید. استعمار یعنی آباد کردن. منتهی میگویند فلان کشور فلان کشور استعمار کرد. خود استعمار کلمهی خوبی است، استعمار یعنی آباد کردن! منتهی از آن جهت که به اسم آباد کردن آمدند و خراب کردهاند، اکنون استعمار معنای بدی به خود گرفته است. والا استعمار به معنی آباد کردن است. تلاش برای آبادی، در طلب آبادی بودن، خدا ما را برای چه آفرید آفرید؟ تا استعدادهای ما گل کند و غنچهها شکوفا شود. ما را آفرید تا زمین را آباد کنیم. ج) «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) خدا ما را آفریده است برای اینکه عبادت کنیم. که عبادت جهت و رنگ خدایی دادن به کارها است. «فی سَبیلِ اللَّه» بودن و. . . امام کاظم(ع) میفرماید: باید چند چیز را بدانی، هر کس باید بداند که زیر نظر هست یا نیست، چون اگر زیر نظر باشیم یک نحو زندگی میکنیم و اگر زیر نظر نباشیم یک نحودیگر زندگی میکنیم. شما وارد خانه میشوید چه میکنید؟ اولین کاری که میکنی این است که ببینی کسی در این خانه هست یا خیر؟ این خانه صاحب دارد یا بی صاحب است؟ صاحب آن خواب است یا بیدار؟ چیزهای خانه حساب دارد یا میتوان به خانه خود برد؟ اگراین خانه صاحب و حساب داشت یک جور زندگی میکنیم، در خانه صاحبدار و حسابدار یک نحو زندگی میکنیم. اما اگر این خانه صاحب و حسابی نداشت، زندگی در آن خانه فرق میکند. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) اگر خانه بی صاحب و بی حساب است در خانه بی صاحب و بی حساب هر چه نبریم از جیبمان رفته است. خانه بی صاحب وحساب! چرا پس آرامی؟ وقتی ما باید آرام باشیم که خانه صاحب و حساب داشته باشد. حال این خانه کوچک و فرضی را مثال زدیم. شما مثال را به چیزهایی بزرگتر تعمیم دهید. مثلا کره زمین! آیا کره زمین صاحبی دارد؟ به نام خدا! صاحب و خدای این خانه و هستی، همه چیز را زیر نظر دارد و همهی ما هستیم و در دادگاه باید حاضر شویم و حساب پس بدهیم. اگر این هستی صاحب دارد. یواش بیا یواش برو، روی قانون رفتار کن. اما اگر خانه حساب ندارد و صاحب ندارد. خدا و قیامتی نیست. در خانهی بی صاحب و بی حساب هیچ دلیلی برای اینکه ما با حساب رفتار کنم وجود ندارد. لذا امام کاظم(ع) میفرماید: اول باید ببینی صاحب وحسابی داری یا نداری؟ خدایی داری یا نداری؟ اگر خدایی داری باید رضایتش را تامین کنی، اما اگر این هستی خدایی ندارد، در خانهی بی صاحب من به چه دلیل حسابگر باشم؟ مسئولیتی ندارم. نمیشود گفت شما مسئول هستید، مسئول در قبال چه کسی هستم؟ مسئول اسم مفعول است. اسم مفعول اسم فاعل هم میخواهد. مسئول سائل نیز لازم دارد. شما که به من میگوئید تو مسئول هستی، وقتی خانه صاحب ندارد، سائل من کیست؟ مسئول جامعه کیست؟ شما خودتان هم بی طرح و طراح درست شدی، پس خدایی که در کار نیست. بر فرض اینکه خدایی در کار نباشد، من بی نقشه درست شدهام، شما هم بی نقشه درست شدهای، دو تا موجود بی طرح و طراح، دو تا موجود بی صاحب و بی نقشه و بی حساب، دربرابر هم مسئولیتی ندارند. مثل اینکه سیلی میآید و سنگهایی را میآورد. چون نه برای این سنگ طرح و نقشهای بوده و شعوری است، نه برای آمدن این دوسنگ وسط رودخانه و اینکه الان دو تا سنگ وسط رودخانه مقابل هم قرار گرفتهاند، طرح و نقشهی قبلی نبوده است. آبی آمد، قطرات جمع شد، جوی شد، جویها جمع شد رودخانه شد، رودخانهها جمع شد و سیل شد و سیل سنگی را آورد. بنابراین هیچ مسئولیتی ندارند. وقتی انسان مسئول است که جهان خدا داشته باشد. خدای بی جهان مسئولیتی ندارد، «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ» اول خدایت را باید بشناسی، خانه بی صاحب نیست، خوب من هم مسئول هستم. در خانهی بی صاحب من هیچ مسئولیتی ندارم. اگر فرد قدرت شنوایی دارد، باید بگوییم سلام علیکم و آنی که کر است و گوش او نمیشوند به طریق دیگر باید با او سلام و احوالپرسی کرد. وقتی میشنود باید با او سخن گفت. اگر خانه صاحب ندارد، بنده نیز مسئولیتی ندارم. باید اول بشناسی که خانه صاحب دارد تا به فیزیک و شیمی، بخاری و عطاری، جنگ و صلح جهت بدهد که در خط خدا باشد. باید بدانی که برای تو و در وجود تو چه به وجود آورده است. آدم اگر بداند که خدا برای او چه کرده، دیگر غرور او را نمیگیرد. باد او را بر نمیدارد. امام کاظم میفرماید: تو باید بدانی که چه چیز تو را از دین خارج میکند و بیرون میبرد. حال تحت عنوان اینکه چه چیزی ما را از دین خارج میکند صحبت میکنیم. عوامل انحراف: 1ـ امام کاظم(ع) میفرماید: «أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِک» باید بدانی چه چیز باعث بی دینی تو میشود. گرفتن علم از غیر متخصص باعث بی دینی است. کسی که راه خدا را از غیر متخصص میگیرد، منحرف میشود. چقدر در زمان ما جوانهایی گول خوردند و اکنون نیز بندگان خدا در زندان هستند که انسان غصه میخورد. جوانهای خوب، پاک، فقط اینها از راه خدا بیرون رفتهاند، زیرا خواستهاند ایدئولوژی اسلامی را از یک غیر اسلام شناس بگیرند، جرم اینها نیز همین است. فطرتهای اینها پاک است، اسلام را نیز دوست داشتهاند، ولی اسلام را از اهلش نگرفتهاند. چقدر ما درقبرستان هایمان آدم خوابیده است، به دلیل اینکه به دکتر غیر متخصص و غیر حاذق رجوع کردهاند و آمپول عوضی به آنها زده شده و آنها از بین رفتهاند؟ گرفتن دین از غیر متخصص یکی از راههای انحراف است. ازصدر اسلام بوده، از اول بوده، قرآن میفرماید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»(عبس/24) انسان نگاه کن به غذایی که میخوری و امام میفرماید غذا این نیست که در شکم ما میرود، نگاه کن به غذایت یعنی به غذای فکریت نگاه کن. ببین علم را از چه کسی میگیریم؟ نکند که علم را از غیر متخصص بگیری و حتی گرفتن علم ازمتخصص غیر متقی هم گاهی ممکن است ضرر داشته باشد. چون هم علم مطرح است و هم تقوی. حدیث داریم کسی که حق خودش را از طریق طاغوت بدست بیاورد، حق خود را نیز حرام کرده است. قالیچه مرا دزدیدهاند و من از طریق طاغوت قالیچهام را پس میگیرم. میگوید چیزی که حق خودت میباشد، چون از طریق طاغوت گرفتهای باطل است. چرا؟ چون همین که تو مراجعه به طاغوت میکنی، به همین اندازه آن طاغوت گرم میشود. و خدا خواسته: «قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ»(نساء/60) که دکان طاغوت بسته باشد. و تو گرچه به خاطر خانه و فرش و رختخوابی و پولی به او مراجعه میکنی، اما به همین مقدار بازار او را گرم کردهای. گاهی انسانهایی بخاطر مراجعه به طاغوت به حق خود میرسند، ولی این مراجعه به حقها و رسیدن به حقهای جزئی باعث از بین رفتن حقهای کلی میشود. یعنی حکومت حق تضعیف میشود و حکومت طاغوت بخاطر مراجعه من و تو گرم میشود. راه بی دین شدن چیست؟ چرا در جامعهی ما افراد بی دین هستند؟ 1ـ دین را از غیر متخصص میگیرند و لذا به ما گفتهاند، حتما کسی را که از او تقلید میکنید باید مجتهد باشد. نگفتهاند: عالم باشد، گفتهاند فقیه باشد. فرق است بین علم وفقه، علم یعنی دانستن علم و عالم یعنی میداند. فقیه یعنی از بن میداند و لذا ما عالم خیلی داریم، ولی فقیه کم داریم. فقیه یعنی مطالب را از زیربنا میداند و عمیق میداند و حکم خدا را بتواند از منبع و ریشهاش اتخاذ کند و لذا میگویند استنباط کرده است. استنباط یعنی کندن و به آب رساندن(آنگونه که در ذهن من است، البته به این مطلب قدیم مراجعه کردهام و میترسم اشتباه کرده باشم) وقتی انسان میخواهد به آب برسد آنقدر زمین را میکند تا به آب برسد، آنوقت میگویند منبسط. استنباط یعنی باید آنقدر عمیق و دقیق در قرآن و حدیث شد، تا حکم خدا را از قرآن و حدیث بیرون آورد، و نمیشود هرکسی با «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» بتواند خود از قرآن استنباط کند. و اخیراً هم جملات استنباط زیاد بکار میرود. بنده اینطور استنباط میکنم، استنباط من این است. استنباط کار آسانی نیست. ولی خیال میکنند آسان است. راه بی دین شدن را میگفتیم، دومین عامل خارج شدن از خط دوستی است. ما چهار رقم دوستی داریم: 1- دوستی فرد با فرد یک رقم دوستی است. من میخواهم با شما دوست شوم و شما میخواهید با من دوست شوید. این یک معیار دارد. 2- دوستی و رابطهی جامعه: مثلاً ملتی با ملت دیگر رابطه بر قرار میکند و یا قطع رابطه میکند. آنهم معیارهایی دارد. 3- علاقه فرد به ملت 4- علاقه و برخورد ملت با فرد. پس فرد با فرد، ملت با ملت. فرد با ملت، ملت با فرد و در مجموع چهار نوع رابطه داریم. و هر کدام اینها معیارهایی دارد. در رابطه فرد با فرد میگوید که اگرخواستید دوست شوید، با چه کسی؟ دوستهایت چه کسانی هستند؟ حدیث داریم که وقتی خواستید دوست بگیرید، اولاً ببینید اگر فرد نماز میخواند با او رفیق شوید. نماز نمیخواند با او دوست نشوید. حالا نمیخواهیم بگوئیم هر که نماز میخواند آدم خوبی است. مثال، اگر یک بازاری خواست به شما نسیه بدهد، اوچه میکند؟ تلفن به دو سه نفر که قبلا شما با او داد و ستد داشتهاید، میکند. الو آقای فلانی را شما میشناسید؟ چطور؟ ایشان آمده است جنسی را از ما نسیه ببرد، میخواهم ببینم آیا چک و سفتههای او پاس میشود یا خیر؟ چند نفر را مورد مشورت و تحقق قرار میدهد. با دو سه نفر که قبلا این آقا با آنها داد وستد داشته است، صحبت میکند که آیا چک وسفته آنها داده شده است؟ و بعد اطمینان میکنید. گرچه ممکن است چک و سفتههای آن چند نفر را داده باشد و به شما نارو بزند و به شما که رسید بخورد، این احتمال هم وجود دارد، ولی بالاخره وقتی پول سه نفر را داده است، خودش یک دلگرمی دارد. حدیث داریم اگر خواستی با کسی دوست شوی اول یک تلفن به خدا بزن، الو، خدا! ایشان حق شما را داده است؟ نماز میخواند یا خیر؟ کسی که نعمتهای خدا را بخورد و فرار کنند، خدمات من را نیز میخورد و فرار میکند. ببینید حق خدا را میدهد یا نه؟ شکر خدا را بجا میآورد یا خیر. دوماً ببینید که به پدر و مادر احترام میگذارد؟ ببینید این آقازاده یا دختر خانم خدمات پدر و مادر را قدردانی میکند یا خیر؟ اگر خدمات پدر و ماد ررا پایمال میکند تو نیز زحمت نکش، هر چه به این فرد خدمت کنی، پیش از پدر و مادر به اوخدمت نمیکنی. و او که خدمات پدر و مادر را خورد و فرار کرد، خدمات تو را نیز میگیرد و در میرود. سوماً رفقای قبلی را نیز مراعات کند. احتمال هست که آدم با نمازخوان خوبی هم رفیق شود ولی همین نماز خوان کلاهبردار شود. ممکن است حق خدا را بدهد ولی به من که رسید حق مرا ندهد. اما بالاخره چند درصد سبب دلگرمی است. فرد با فرد دوست میشود. آنوقت حقوق مومن به مومن زیاد است. اگر بدانید در روایات ما مومن نسبت به مومن چه حقوقی دارد. از جزئی ترین مسئله گرفته تا مسائل کلی، از وام دادن از عطسه که میکند که خیر باشد تا ثواب سلام دادن و جواب سلام دادن که جزئی است تا برسد به مسائل کلی و هدایت فکری و تعاونهای فکری واخلاقی و الی آخر. از مسائل مادی یا مسائل معنوی، از مسائل این جهانی تا مسائل آن جهانی. از گلههای فردی تا کمکهای جمعی، این رابطهی فرد با فرد است. (بحث عوامل انحراف است)آن وقت افرادی هستند در دنیا بخاطر یک سری روابط با افرادی همدیگر را جذب میکنند و یک نفر که منحرف است، آنها را هم منحرف میکند. و متاسفانه در منحرفین اینگونه هست، یک نفر که جزء فلان گروهک در فلان دبیرستان یا راهنمایی است، چند دختر و پسر را جذب میکند. اما اینکه پارسال و پیارسال در خط خدا وامام بود نتوانست آنها را جذب کند. البته یک مقدار آن طبیعی است. چون خط خدا دقیق است و جذب شدن در آن مشکلتر است. آن خطها آسانتر است. آیهای از قرآن بخوانم. قرآن میگوید: روز قیامت افرادی که دوست بد داشتهاند وبخاطر دوستی از خط خدا منحرف شدهاند، «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ»(فرقان/27) روزی که ظالم دو دست خود را به دندان میگیرد «یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» کاش با فلانی دوست نشده بودم. روز قیامت دو دستش را محکم دندان میگیرد. بنی صدر دو دست را دندان میگیرد و میگوید: «یا لیتنی لم اتخذ حزب مجاهدین خلیلا». «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» کاش با امام روی یک خط بودم، کاش آن ارتباطاطی که با گروهکها برقرار کردم با امام میداشتم. کاش نماز جمعه را رها نمیکردم. رفتم سراغ چه کسانی؟ امام را به چه کسی فروختم؟ امت را به چه کسانی فروختم؟ الله اکبر نماز جمعه را به سوت دانشگاه فروختم. الله اکبر شد سوت. «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ» ظالم دو دست را دندان میگیرد و نعره میکشد و میگوید: «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً»(فرقان/28) کاش بافلانی رفیق نمیشدم. «لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ»(فرقان/29) آنها من را از یاد خدا منحرف کردند. «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» کاش در خط خدا بودم. خط خدا چه چیز کم داشت که من منحرف شدم؟ خلاصه یکی از چیزهایی که از عوامل انحراف است دوست است. ما با چه ملتی باید دوست باشیم و با چه ملتی باید قهر کنیم؟ آدم یادش نمیرود حرفهای مارکسی و اینگلز را که میگفتند: روابط سیاسی و دیپلماتی تماماً بر اساس اقتصاد است. چون آنها اقتصاد را زیر بنا میدانند. زیر بنای تمام روابط را نیز اقتصاد میدانند. چشم خود را آقای مارکس از گور باز کند و ببیند ما با کشورهایی که رابطه داریم هیچکدام وضع اقتصادی خوبی ندارند و با کشورهایی که قهر هستیم همه وضع اقتصادیشان خوب است. و اینطور نیست که زیر بنای وصل و قطع روابط همهاش اقتصاد باشد. پس یا فرد بافرد است که اگر خواستیم رفیق شویم، باید ببینیم نماز، احترام به والدین و دوستان قبلی چگونه بوده است. یا جامعه با جامعه، با چه کشوری قطع رابطه و با چه کشوری رابطه برقرار کنیم. دوستی فرد با ملت را بگوییم. سربازی که در جبهه از طرف بسیج و سپاه و رزمندهای که از عشایر در جبهه میجنگد، فرد است. جان میدهد برای اینکه ملت ایشان عزیز باشد. و آزاد باشد. ملت نیز باید با فرد اینگونه باشد. کمکهای پشت جبهه برای افرادی که در جبهه زخمی میشوند، باید کمبودهای جامعه را جبران کرد و جالب است که هر چیزی کمبودش به گونهای جبران میشود. گاهی اوقات چالهای را چیزی پر میکند. فرض کنید جاده را که جهاد سازندگی میسازد، فقط یک شن میریزد. وقتی ریگ و شن ریخت داخل آن تا پر شود. داشتیم عوامل انحراف را میگفتیم. اولین عامل گرفتن دین از افراد غیر متخصص بود. دین را باید از دین شناس گرفت. نمیشود هرکسی را که چند مقاله نوشته است، نامش را دین شناس گذارد. دین یک قرآن دارد. حداقل اگر کسی بخواهد یک دوره تفسیر قرآن را بخواند باید حداقل چند سال وقت گذارد، تا چه رسد به نهج البلاغه، تا چه برسد به روایات و. . . در همان روایتها روایات متضادی است که باید قدرت انتخاب داشته باشد. (فرد دین شناس) آقاکباب پزی تخصص میخواهد، کسی که بلد نباشد(من در خانهام دو سه بار خواستم کباب درست کنم گوشتها در آتش ریخت) کباب پزی تخصص میخواهد و آنوقت مگرتفسیر قرآن آسان است؟ دین باید از دین شناس باشد. لازم هم نیست آخوند باشد. شما دین شناس دو لوکس پیدا کن، ما کار به ژست و قیافهاش نداریم. بحث این است که وقتی کتاب مینویسد در کتابش ننویسد جن یاران پیامبر بودند که چون آفتاب بود و آفتاب مکه گرم بود، شب به دیدن پیامبر میآمدند و به این اصحابی که شب بخاطر گرمی آفتاب به دیدن پیامبر میآمدند جن میگویند. واقعا مسخره است. جن نیز یک موجود است. شما راحت بگو نمیدانم، هیچطور نمیشود. از رسول الله چیزیهایی را میپرسیدند، میگفت: «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی»(اعراف/187) من بلد نیستم. وقتی پیامبر میگوید که من بلد نیستم تو نیز بگو که بلد نیستی. آقا جن چیست؟ نمیدانم. یک موجودی است. باغی در غرب درست کردند، باغ انگور 5 هزار رقم درخت انگور در آن درست کردند. خدایی که هزار رقم انگور درست کرده است جن نیز درست میکند. 2000 رقم سوسک تا حال ایجاد شده و خدا درست کرده است. خدایی که 2000 رقم سوسک درست میکند، جن را نیز درست میکند. از تو دربارهی جن سوال میکنند، بگو نمیدانم. میگوید: جن یک کسانی هستند که آفتاب در روز آنها را اذیت میکرده و شب به دیدار پیامبر میآمدهاند و اینها را جن میگویند. وقتی کسی دین خود را از اینها گرفت روزنامهاش هم تعطیل میشود و جای پیروان و هوادارانش نیز در زندان است. بخاطر اینکه میخواهند با اسلام بازی کنند. گرفتن علم از غیر متخصص ضلالت است. «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»(تحفالعقول، ص208) حدیث داریم که مردم شکلی که از رهبر میگیرند، بیش از شکلی است که از پدر و مادر میگیرند. یعنی نقش رهبر در سازندگی شخصیت و در دادن ایده و طرز تفکر از نقش پدر و مادر بیشتر است. «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به امرائشان شباهتشان بیشتر است. «الناس على دین ملوکهم»(کشفالغمة، ج2، ص21) مسئله سوم عوامل انحراف میتواند رهبر باشد و لذا در قرآن امام نار و امام نور داریم. امام حق و امام باطل داریم. گاهی عوامل انحراف متاسفانه پدر مادرمی شوند. گاهی پدر و مادر بچه را کج میکنند. «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»(کافى، ج2، ص12) هر بچهای طبق فطرت سالم متولد میشود، حدیث است مگر اینکه پدر و مادر این فطرت را تغییر میدهند. آخر گاهی اوقات میخواهیم حرفی را بزنم، میبینم دوربین تلویزیون و بیت المال است. حیفم میآید غیر از آیه وحدیث چیزی بگویم و بخوانم، قرآن دربارهی انحراف والدین میگوید: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»(لقمان/15) اگر پدر و ماد نسبت به پسر و دختر، تلاش کردند و پای او نشستند و گفتن که او را از خط خدا خارج کنند، اگر و او را مشرک کنند. جمله «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ» در دو جا آمده است. «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»(عنکبوت/8) اگر پدر و مادر به پای تو نشستند و خواستند از خط خدا تو را بیرون کنند «فَلا تُطِعْهُما» از آنها پیروری نکن. اگر خواستند عوض خدا به سراغ غیر خدا بروند و گفتند: (دون الله) خدا چیست؟ اگر تو گفتی خدا و آنها گفتند خدا چیست؟ «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» هم در سوره عنکبوت و هم سوره لقمان سفارش کرده است به پسرها و دخترها که مواظب باشید که پدر و مادر شما را گمراه نکنند و از آنها پیروی نکنید. پس گاهی بستگان نزدیک باعث گمراهی میشوند. امام کاظم(ع) میفرماید: ای انسان! حواست جمع باشد. خدا را بشناسید و خط خدا و قضا و قدر خدا وحلال و حرام خدا و رضای و غضب خدا را بشناسید. و بدانید که خدا به شما و برای شما چه کرده است و بدانید در گذشته برای تو چه کرده است؟ و چه امکانات مادی و معنوی ظاهری و باطنی در اختیار شما قرار داده است؟ و بدانی که خدا از تو چه خواسته است؟ این همه استعداد نداده است، برای اینکه ما بخوریم و بخوابیم. در جلسهی قبل گفتم اگر انسان رفت در یک خانه و دید آشپزخانه دارد و هم چراغ گاز و یخچال و هم رختخواب و هم کتاب میفهمد که این اتاق همه چیز دارد. ما فقط مغز نیستیم شکم نیستیم، فقط هوش و حافظه و دست و یا فقط شهوت نیستیم. چون درما همه استعدادها هست باید برای هه کاری از وجود خود استفاده کنیم. باید همه رقم استفادهای از ما بشود. فقط نیرویمان در یک جهت مادی و یا یک جهت معنوی نباشد. ببینیم چه چیزی میخواهد ما را ازخط بیرون کند. یکی از چیزهایی که ما را از خط بیرون میکند، جوزدگی است که خیلی مهم است. که یک مرتبه یک جوی پیدا میشود و ما هم آگاهانه دنبال آن جو میرویم. جو زدگی خیلی مهم است. قرآن دربارهی جوزدگی آیات زیادی دارد. میگوید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»(انعام/116) پیامبر اگر خواسته باشی ازجو حاکم پیروی کنی «یُضِلُّوکَ» گمراهت میکنند. جو مهم نیست. معیار مهم است، اکثریت مهم نیست. باید دید اکثریت باکیست؟ اگر شما در دستتان طلا است و اکثریت بگویند سفال است با گفتن اکثریت طلای من سفال نمیشود. در دست من سفال است. اکثریت گفتند طلا است. بنابراین کار به اکثریت نداشته باشید. به خود حرف کار داشته باشید. منتهی چه خوب است که هم حرف حق باشد و هم اکثریت تابع این حق باشند. یکی دیگر از عوامل انحراف گناه است. آدم مرتب مرتکب گناه میشود و یک مرتبه خطش کج میشود. مثل بازاریها که بدهکار میشوند. 2 هزار تومان، میشود 10 هزار تومان، میشود 20 هزار تومان، میشود 100 هزار تومان، 200 هزار تومان و. . . وقتی دید بار زیاد شد، یکمرتبه ورشکسته میشود و از شهر فرار میکند. عوامل فرار از شهر زیاد شدن قرضها است. قرض. قرض، قرض، . . . یک مرتبه نتیجهاش فرار میشود. سیگار، سیگار، سیگار، . . . یک مرتبه تنگی نفس میشود. «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»(روم/10) قرآن میگوید گناه، گناه گناه، یک مرتبه عاقبت گناه انفجار است. عاقبت گناه زیاد انفجار است. گناه یکی از عواملی است که باعث بیرون رفتن انسان از خط میشود. عامل دیگر غرائز است. باید مراقب باشیم که حب و بغض ما را تغییر ندهد. و این خطری است برای حزب الله که وقتی یک نفر را میخواهیم بکوبیم، چنان میکوبیم که دیگر نمیتواند از جایش بلند شود. (مثلا فردی را یک کیلو باید کوبید، میگوییم نه! آنقدر او را بکوبید تا به آخر) آخر این فرد را باید یک کیلو کوبید. یک نفر را باید یک طلاقه کرد، سه طلاقه میکنند. یک نفر را که دوست دارند تا اوج میبرند. باید مواظب باشیم که این حب و بغضها معیار و حد و مرز داشته باشد. خیلی باید حواسمان را جمع کنیم. یک وقتی گفتم: جایی یکی از افراد حزب اللهی سر چهار راه ایستاده بود، یک ژیان قرمز رد میشد، میگفت: بگذار برود، بدبخت و مستضعف است. ولی اگر بنز رد میشد، میگفت: بگیر! این مستکبر است. آقا بدبخت و مستکبر ندارد. سر چراغ قرمز گاری و دوچرخه همه باید بایستند. مشاهده میکنیم که این فرد رگ مذهبیاش گل نکرده است، این مذهب نیست، بی دینی است. اگر کسی در حکم بین پولدار و فقیر فرق بگذارد، بی دینی است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامین إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً»(نساء/135) باید به قسط عدل را پیاده کنیم. هرکس از چراغ قرمز رد شد باید جریمه شود. «إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً» حکم به خدا بکن، اگر غنی و فقیر بود این مسئله درقضاوت تو نباید اثر بگذارد. (ان یکن ژیانا و بنزا) اگر بنز و اگر ژیان بود در تو اثر نگذارد. نگو این مستضعف و بدبخت را بگذار برود وآن دیگری را جلویش را بگیر. بنابراین باید مواظب باشیم که غرایز و حب و بعضها ما را از دین بیرون نکند. دوست ما را از دین بیرون میکند، جوزدگی ما را از دین بیرون میکند. گناه ما را از دین بیرون میکند. گرفتن دین و ایدئولوژی اسلامی از غیر اسلام شناس عمیق و امین ما را از دین بیرون میکند. خدایا تو را به آبروی صاحب سخن موسی بن جعفر قسم میدهیم خودت را به ما بشناسان. خدایا آن هدفی که برای ما منظور کردهای به ما بشناسان. خدایا آن چیزهایی که ما را از خط تو دور میکند به ما بشناسان. و همه ما را توفیق ده تا از خط تو بیرون نرویم و کسانی که با طرح و توطئهها دختر و پسر ما را از خط بیرن کردند، دختر و پسران گول خورده را توفیق هدایت و گول زنندگان را رو سیاهتر از این قرارشان بده. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|